قصه عشق70 و چند ساله
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدایبمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خودرا به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او رامی دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر راگرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکییک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطریبزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری باموهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یکخط می شد.
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز بهدانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوستپسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ایکه از مدت ها پیش
حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را بهمعنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجهپشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، ردکرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی کهپسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاهنکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اماپسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثلگذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست وپنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس بادوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماهبعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهرهشاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مستشد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی ازهمکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تاکرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجهشده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار میدهند.دختر بسیارنگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادینزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسردست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظبخودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی میکرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیداکرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همهرا رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدتطولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد،دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختربه شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا میساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسرپذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یکستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستارهچیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را ازکجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ،رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویشنوشته شده بود::
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستتدارد.
.
داستان و متن واقعا" جالبیه پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش
دوست داشتن در مقابل استفاده كردن
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتومبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را بداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت. مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده .
در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد و وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد" !
آن مرد آنقدر مغموم بود كه هچي نتوانست بگويد به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگدبه آن زد
حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"
روز بعد آن مرد خودكشي كرد ....
خشم و عشق حد و مرزي ندارنددومي توانید ( عشق) را انتخاب كنيد تا زندكي دوست داشتني داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيدكه
اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند
در حاليك امروزه از انسانها استفاده مي شود و اشياء دوست داشته مي شوند.
همواره در ذهن داشته باشيد كه:
اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند
مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان ميشوند
مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود
مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود
مراقب عادات خود باشيدشخصيت شما مي شود
مراقب شخصيت خود باشيدكه سرنوشت شما مي شود
خوشحالم كه دوستي اين پيام را براي ياد آوري به من فرستاد
اميدوارم كه روز خوبي داشته و هر مشكلي كه با آن روبرو هستيد
آخرين روز آن باشد و تمام شود
کامپـیوتـر زن است یا مـرد؟
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسیدند :
کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
همه دانشجویان دختر جنس ، رایانه را به دلایل زیر "مرد" اعلام کردند:
* وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.
با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند*
قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.*
*همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد.
و همه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند:
* به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.
کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.*
کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند.*
همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .*
آغاز دهه فجر اسلامی
بر آزادیخواهان و عدالت جویان جهان مبارک باد
در دوازدهم بهمن ماه 1357 شمسی ، با ورود امام خمینی (ره) به تهران و استقبال تاریخی مردم انقلابی ایران از معظم له روند انقلاب اسلامی در برابر رژیم پهلوی تغییر نمود و در 22 بهمن بعد از ده روز نظام منحوس و استبدادی پادشاهی سقوط کرد . مستکبرین و نظام سلطه پایگاه خود را در منطقه خاورمیانه از دست داده و بعد از آن رشد فکری مسلمین و بیداری اسلامی برعلیه حاکمان ظلم و جور در جهان آغاز به پیشرفت کرد . اکنون بعد از گذشت سی و سه سال دنیا شاهد قیام های مردمی بر علیه نظام سرمایه داری و کفر و الهاد است . این تحولات حاصل تفکرات و مجاهدت های امام راحل و رهبری های داهیانه ایشان وحضرت آیت الله خامنه می باشد .
بار خدایا : به بزرگی چیزهایی که به من داده ای آگاه و قانعم کن تا کوچکی چیزهایی که نداده ای
آرامش قلبم را از من نگیرد.
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم
سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی
من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده .
زهر، است عطای خلق هر چند دوا باشد
حاجت ز که خواهی
جایی که خدا باشد
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند میكنند و سر هم داد میكشند؟
شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر كدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یكدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت میكنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلبهاشان بسیار كم است.
استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میكنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بینیاز میشوند و فقط به یكدیگر نگاه میكنند!
این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...

خـانه تـکانی دلـت مبـارک
دلــتـنـگــــــ کـــودکــیـــم! یـــادش بــخـــیـــر قــهــــر مـی کــردیـــم تــــا قـیـامـت . . . و لـحـــظـه ای بـعـــد قـیـامـت مـیـشـــــُـــد!
به هَــر که می گویـم ... : تــ ـــو
به خـــودش می گیـــرد
نمـی دانَــد ؟! ... بـــــرای مــَن ...
هیچ هیچـــکس
" تــ ـــو "
نمــی شـود...!!
این گوشی بسیار زیبا که به صورت ساده و لمسی می باشد دارای ۱۳۵ گرم وزن بوده و به
ابعاد ۱۲٫۹×۵۹×۱۱۳٫۵ میلیمتر است .Nokia N8 در رنگ های مشکی – سفید – قرمز – آبی -
نارنجی – سبز وارد بازار خواهد شد .
این مدل دارای صفحه نمایش ۳٫۵ اینچی بزرگ از نوع AMOLED بوده که قابلیت نمایش ۱۶
میلیون رنگ را داراست و نیز دارای رزولوشن ۶۴۰×۳۶۰ پیکسل است .
دوربین نوکیا N8 یکی از مجهز ترین های نوکیاست . این گوشی دارای ۲ دوربین می باشد
که دوربین دوم این گوشی که بر روی قسمت جلوی تلفن همراه تعبیه شده است مخصوص
مکالمات تصویری است و دوربین اول آن یک دوربین ۱۲ مگاپیکسلی با لنز کارل زایس بوده
که قابلیت عکس برداری تا ۳۰۰۰×۴۰۰۰ پیکسل را داراست . از امکانات این مدل می توان
به فوکوس اتوماتیک ، حالت ماکرو ، تشخیص چهره ، فلاش زنون ، کاهش قرمزی چشم ، اشاره
داشت همچنین این گوشی دارای قابلیت فیلم برداری با کیفیت ۷۲۰p را داراست .
در این پست مجموعه ای از اس م اس ها ( SMS ) و پیامک های عاشقانه ی بهمن ماه ۱۳۹۰ را جمع کرده ایم . هم اکنون این مجموعه اس ام اس های عاشقانه را می توانید در ادامه ی مطلب مشاهده نمایید .
آهنگ جدید و بسیار زیبای مهدی مقدم با نام برگرد بیا
آهنگ و تنظیم: شادمهر عقیلی | ترانه: امین ناسوتی
ماه ربیع الاول سومین ماه از ماههای قمری و از ماه های فرخنده برای شیعیان است. حادثه مهم و تاریخی لیله المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه، ولادت خجسته آن حضرت و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج خجسته شان با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی (عج) و هلاكت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.
اکثر اوقات به این فکر کرده اید که اگر پسورد ویندوز سون خود را فراموش کنید راهی برای بازیابی آن مطابق ویندوز اکس پی هست یا خیر؟ در جواب باید گفت که ویندوز سون از لحاظ امنیتی بسیار مناسب طراحی شده ولی یکی از مشکلات رایج در ارتباط با امنیت در ویندوز ۷ بازیابی مجدد رمز فراموش شده و عبور کردن از پسورد فعلی ویندوز است،در ادامه روشی بسیار آسان و بدون نیاز به نرم افزار را معرفی میکنیم.
همه ما حداقل یک تلفن همراه داریم و این موضوع باعث میشود که همه حداقل بخواهند بدانند که چه اسمارت فونی از بقیه بهتر است . بعضی اوقات میشود گفت سرعت عرضه اسمارت فون های مختلف از سرعت بررسی و تصمیم گیری ما در مورد اینکه بهترین تلفن همراه و یا اسمارت فونی که میشود تهیه کرد چیست ,سریع تر میشود و این موضوع تصمیم گیری صحیح و انتخاب مناسب را مشکل میکند.
برای دیدن سایر گوشی ها به ادامه مطلب مراجعه نمائید.
بخش پرسش و پاسخ مباحث و مشکلات رایانه ای
با عرض سلام خدمت همگی عزیزان
هرگونه مشکلات نرم افزاری و سخت افزاری بر روی سیستم رایانه و سوالات خود را در زمینه فناوری اطلاعات و ارتباطات و مباحث رایانه و شبکه را در بخش نظرات وارد نمائید تا پس از بررسی پاسخ لازم ارائه شود
ادامه مطلب
دسته گلی برای مادر
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه میکنی؟
دختر گفت: میخواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ میخرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج میشدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست!
مرد دیگرنمیتوانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد!
شکسپیر میگوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم میآوری، شاخه ای از آن را همین امروز بیاور
بار خدایا
کوله بارم لبریز از گناه و مملو از نافرمانی توست , در دریای معصیت خود دست وپا می زنم ودر ظلمت خود پریشان , تاریکی سراسر وجودم را در برگرفته , در میان لجن زار شهوات غوطه ورم . پریشان و سرگردان در بیابان وجودم مانده ام , از هر سو صاعقه های گناه و نافرمانی به سویم سرازیرند , شعله هایی از دوزخ گرداگردم را فرا گرفته اند
شیطان مرا به سوی منجلاب گناهان می کشاند از هر سو تند باد گناه و معصیت به سویم وزیدن گرفته , گناهان در قالبی زیبا و فریبنده مرا به خود می خوانند
این دنیای هزار رنگ با رنگ های مسحور کننده خود به گناهم می خواند , شیاطین در تلاشند تا نفری دیگر را بر پیروانشان بیافزایند
در این دنیای فریبنده ودر این ظلمت کده جز تو کسی را ندارم تا به او پناه برم
خدایا
برگناهان خود معترفم , می دانم گناهکارم , اما تو خود عالمی و می دانی که از روی جهالت مسحور دنیا گشتم
بار الهی
به در گاه تو پناه آورده ام , بنده ای ضعیف و ذلیلم , کرمی نما و از درگاهت مرانم , تو بزرگی و بخشنده و مهربان , برای گدایی به در گاه غنی تو آمده ام , مایوسم برمگردان
می دانم ! هرگز مخلوقت را از یاد نمی بری , پس هنگامی که درهای رحمتت را به سوی خلق می گشایی مرا هم نصیبی ده تا بی نصیب از درگاهت بر مگردم
... خدای مهربانم بر این بنده گنهکار رحم نما ...
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
مهربان رفيقم ، تنها رفیقم